در هنرهای تصویری شکی نیست که نور نه تنها ترجمان زبان اثر و احساسات ماست بلکه به وسیله آن میتوانیم شخصیتها و فضای اثر را ادراک و قضاوت کنیم.
نور در تاریخ ، چه در کلمه عکاسی (فوتوگرافی)، که « نوشتن با نور » معنی میدهد، چه در نقاشی (رنگ که با نور میسر میشود) همواره پیوند تنگاتنگی با زندگی داشته. رویش گیاهان و اصولا پیدایش حیات بدون نور آفتاب تصور ناشدنی است. در مصر باستان جهان مردگان که هادس نام دارد، جهان تاریکی است. به یک عبارت نور زندگی است. تمام مذاهب دور و بر نور و خورشید شکل گرفتهاند (رجوع شود به Michel Onfray « COSMOS »)).
شاید بتوان از کاراواژ (۱۵۷۱ – ۱۶۱۰) به عنوان نخستین نقاشی که به نور مفهومی دیالکتیکی داده نام برد. نبرد بین نیکی و بدی از ورای سایهها و روشنایها. نور ترجمان نیکی، روشنایی، هوش، نبوغ و جنبههای مثبت شخصیت هاست. تاریکی بر عکس، بیان کننده شخصیت تیره، منفی، واپسگرا، ترسناک و تباه روایت بوده و هست. دوگانگی دیالکتیک نور کاراواژ، نور مقدس رامبراند، نور معجزه گر ورمر، حقیقت در نور نهاده فرانچسکو دو گویا، دیالکتیک جوانی و پیری همشهری کین ارسن ولز، همه و همه تنها مثالهایی هستند در این جستجوی ابدی.
ولی جدا از این آثار کلاسیک، آیا نور هنوز در کارهای معاصر میتواند ما را شگفت زده و غافلگیر کند؟ آیا هنوز با جستجو، بازیافت، تجربه میتوان به غنای حوزهٔ ادراکی نور افزود؟ به یک نمونه هوشمندانه استفاده بدیع از نور نگاهی بیندازیم. سکانسی از فیلم لیست شیندلر اسپیلبرگ به مدیریت فیلمبرداری یانوش کامینسکی. در این نمونه میبینیم که چگونه معجزه خلاقیت انسانی، مرزهای واقعیت را دورتر میبرد و هنوز تخیّل هنرمندانه قادر به دیدن آنسوی افق است.
اسکار شیندلر که یک سؤ استفادهگر نازی است به لهستان میاید تا به یمن کار ارزان اسرای لهستانی و یهودی ثروت اندوزی کند. او که کمکم متوجه وحشت جنگ و بربریت کشتار جمعی اسیران میشود تصمیم به نجات ایشان میگیرد. سکانس مورد نظر در بخش میانی فیلم جریان دارد. امیلی شیندلر که از ماجرای شوهرش بی خبر بوده سر زده از چکسلواکی به خانه شیندلر در کراکووی میرسد و ماچ او را با یک زن میگیرد. پس از یک مکالمه کوتاه با هم به یک رستوران کاباره میروند. از سکانس خروجی از خانه شروع کنیم.
زوج شیندلر از ساختمان خارج میشوند. دربان که امیلی را نمیشناسد و عوض خانم شیندلر او را دوشیزه خطاب کرده یک درجه به بحران زوج میافزاید. صحنه خروجی که با یک نمای متوسط امریکایی شروع شده به محض نامیده شدن امیلی به دوشیزه در یک تصویر ضدّ تصویر تبدیل به درشت نمای متوسط میشود، یک بار هر سه در کادر، یک بار امیلی و دربان و یک بار اسکار و امیلی. این ادرشت نما برای دراماتیزه کردن این صحنه است.
مطلب جالب این است که وقتی زوج امیلی و اسکار از راست تصویر خارج میشوند قاعدتاً طبق قانون خروجی، ورودی باید از چپ پلان بعدی وارد شوند ولی عوض این اتفاق این دوربین است که که یک حرکت چپ به راست انجام میدهد. با این کار سه نتیجه حاصل میشود. اول اینکه رابطه سیال دو سکانس حفظ میشود و دوم اینکه ایجاد یک سورپرایز بصری میشود و سوم اینکه رابطه این سکانس با سکانس قبلی قطع میشود ،مثل اینکه وارد یک مرحله جدید از رابطه این زوج میشویم.
خروجی تصویر از راست
حرکت دایره یی افقی چپ به راست دوربین روی ویولونیست، تغییر فضا و موقعیت
با مخلوطی از یک حرکت جادویی دوربین و ویلن هر دو را سر یک میز میبینیم که زیر نور شمع رابطهشان دوباره گرم شده!
امیلی: تمام اینها یک شوخی نیست؟
اسکار: برای چه؟
امیلی: ماشین، آپارتمان …
اسکار: صبر کن، حدس بزن من چند کارمند دارم؟
امیلی: اسکار … (در این لحظه یک مستخدم از پشتشان عبور میکند).
اسکار: پدرم در اوج کارش ۵۰ کارگر داشت من ۳۵۰تا دارم. ۳۵۰ نفر که برای یک هدف کار میکنند.
امیلی: که کاسه قابلمه درست کنند؟!
اسکار: پول درست کنند… برای من. کسی سراغ من را میگیرد؟
این بهترین زمان است که به خلوت این زوج نزدیک شویم، بنابراین پلان را یک درجه درشت نما میکنیم. فراموش نکنیم که ارزش دراماتیک درشت نما بیشتر از یک نامای دور است. قابل توجه است که هر دو به نسبت مساوی روی دو خط محکم عمودی کادر هستند. چشمانشان هم رو در رو روی خط محکم افقی بالای کادر است. وقت گفتن و شندیدن حقیقت. برای چند نکته صورت هر دور در ضدّ نور شمعهای پشت سرشان قرار دارد:
۱) این نور با جدا کردن هر دو از پشت صحنه، به ایشان عمق میدهد.
۲) نور سایه روشن به هر دو یک حالت رمز آلود میدهد.
۳) نوری که از پشتشان میاید یادآور خاطرات و گذشته آنها است. گذشتهی که اگر افتخار آمیز نیست اقلا تاریک هم نیست.
به نوری که چهره شیندلر را روشن کرده توجه شود.
اسپیلبرگ خود خواسته از پلانهای تصویر ضدّ تصویر خود داری میکند چون هنوز پرسناژها در وضعیت دوئل قرار ندارند. به دیگر عبارت تصویر ضدّ تصویر که برای یک رابطه دوجانبه (محبت یا کین) استفاده میشود هنوز در اینجا دلیل وجودی ندارد چون هنوز نمیدانیم که امیلی هنوز او را دوست دارد یا از دستش عصبانی است؟ ولی بر عکس از این لحظه دوربین شروع به یک حرکت ۹۰ درجه ربع دایره میکند. کارگردان از این حرکت دوربین دور منظور دارد:
۱) هر دو را در پایان این مونولوگ در وضعیت تصویر ضدّ تصویر قرار دهد (مهر یا کین)
۲) دوربین برود که آنسوی چهره پنهان شیندلر را کشف کند. چهرهای که او را از پدرش متمایز میکند. او که در شروع این پلان نیمرخ بود کم کم تمام رخ میشود.
امیلی: در شهرمان؟ بله همه همیشه سراغت را میگیرند.
اسکار: اینجا هم به زودی دیگر هیچ کس اسم شیندلر را فراموش نخواهد کرد.
خواهند گفت اسکار شیندلر، همه او را به یاد خواهند سپرد. برای اینکه او یک کار خارق العاده کرد. کاری که هیچ کس دیگر نکرد. او اینجا بدون هیچ چیز آامد، فقط با یک چمدان.
در این لحظه یک نفر وارد کادر میشود و مانع نوری میشود را که شیندلر را روشن کرده. صورت شیندلر تاریک میشود.
او یک کارگاه کوچک ورشکسته را تبدیل به یک کارخانه بزرگ مهم کرد. با یک، با دو چمدان بزرگ پر از پول از اینجا رفت. با تمام ثروت جهان.
امیلی: این خیلی آرامبخش است که میبینم هیچ چیز عوض نشده.
در اینجا متأسفانه حق با امیلی نیست که فکر میکند هیچ چیز عوض نشده. برای اینکه در همین لحظه پرسوناژی که چند ثانیه پیش وارد صحنه شده بود از کادر بیرون میرود و در این فاصله مدیر فیلمبرداری نوری را که با آن صورت شیندلر را روشن کرده بود خاموش میکند!
فهم دلیل این کار بسیار ساده است. الان که متوجه نیمه تاریک سواستفاده گر صورت شیندلر شدهایم، دیگر لیاقت نور را ندارد، به سمت تاریک میغلتد، به سوی سیاهی قدرت.
عبور پرسوناژی که موقتاً مانع نوری که صورت شیندلر را روشن کرده بود شد، این اجازه را به مدیر فیلمبرادی داد که این نور را کاملا خاموش کند. عبور آن شخص باعث نامرئی شدن این ترفند تکنیکی شد. ترفندی که برای جلوگیری از عکسالعمل منفی تماشاچی، مصنوعی بودن خاموشی ناگهانی نور را مخفی کرد. ترفندی که به صورت نامحسوس تماشاچی را به طرف حسی نامرئی راند. از این لحظه تا پایان فیلم دیگر هیچ نوری شیندلر را روشن نمیکند. فقط در اواخر فیلم که دوباره نیمه ناجی جان صدها کارگر زندانی را باز مییابیم، نور به سوی او باز میگردد.
اسکار: تو اشتباه میکنی امیلی، من قبلا نمیتوانستم بفهمم ولی …
ولی همیشه یک چیزی کم بود. در تمام کارهایی که من سعی میکردم، من نبودم که موفق نمیشدم. حتا اگر هم میدانستم کاری نمیتوانستم بکنم.
کات، ضدّ تصویر
من نمیتانستم آنرا بوجود بیاورم. و این همان است که فرق بین موفقیت و شکست را باعث میشود.
امیلی: شانس؟
ضدّ تصویر:
شیندلر: جنگ
کات
نتیجه؟
در برابر چشمانمان مدیر فیلمبرداری چراغ را خاموش میکند و پرسناژ را به سیاهی میراند. فقط برای اینکه از طریق اسکار یک اسکار بگیرد! منابع و حس نور از زمان کاراواژ تغییر ماهوی زیادی نکرده، فقط به یمن دکوپاژ و میزانسن پیشرفته تر، هوشمندانه تر و اثر بخشتر شده.
برای لیست تکنیک و جوایز از جمله هفت اسکار ۱۹۹۴ برای بهترین فیلم، کارگردانی، سناریو اقتباسی، موسیقی، مدیریت هنری، مونتاژ و فیلمبرداری به فیش تکنیک فیلم مراجعه شود.